زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تکیه گاهـم بودهای، ای تکـیۀ بازوی من ثروت و سرمایهات شد مایۀ نیروی من با تو من بار رسالت را به دوشم میکشم ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من گفت: از سوی خدا بر تو سلام آورده است جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من در مصیبتهای من سنگ صبورم بودهای با چه صبری مینشستی پای گفت و گوی من سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بامها پاک کردی خاک ها را از روی گیسوی من گرچه در شعب ابیطالب شرایط سخت بود اَخم هم حتی نکردی همسر خوش روی من رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من قحطی آب است در شعب ابیطالب ولی غم مخور با اشک غسلت می دهم بانوی من همسر و همسنگر و همراه احمد بعد تو پُر نخواهد کرد جایت را کسی پهلوی من رفتی و بعد از تو دشمن حرمت ما را شکست خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست |